سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، مؤمنِ دانایِ ژرف اندیشِ پارسایِ فروتنِ آزرمگینِ دانشورِ خوش خویِ میانه روِ با انصاف رادوست دارد . [امام علی علیه السلام]

lenge be lenge

 
 
D:(چهارشنبه 88 بهمن 21 ساعت 2:50 عصر )

من بعضی موقع ها فقط بعضی موقع ها هوس می کنم یه ذره شیطونی کنم یه شب از همون شبا بود که من رفتم نت ...اون موقع 360 هنوز وسطای عمرش بود و خز نشده بود هنوز موقع برگشت به تهران داشتم در موردش با علی رضا دوستم حرف می زدم و بهش گفتم اگه بخوای می تونم یه پیج واست درست کنم اونم گفت باشه فقط شر نشه گفتم نه بابا شر چیه توام ...خلاصه اون شب تصمیم گرفتم برم و یه ای دی و یه پیج واسه علی رضا درست کنم چه اسم خزیم واسه ای دیش گذاشتم  البته بعدن متوجه این موضوع شدما وگرنه من اصلن ادم بدجنسی نیستمخلاصه ای دی و پیجو ساختم و خواستم برم چند تا از بچه های دانشگاه رو اد کنم واسش که دیدم یکی از بچه های دانشگاه که اتفاقا ییکی از شر ترین پر مدعاترین شاخ ترین و قلدرترین بچه های یونیمون انهاین اقای شاخ که هیکل خیلی گنده ییم داشت خیلیام ازش حساب می بردن یعنی این جوری نشون می داد کلا خیلی ادعاش می شد کلا اون زمان سوژه ی یونی بود و حتی تیکه ها شم رواج پیدا می کرد  ...اول اونو اد کردم واسه علی رضا اونم همون موقع اکسپت کرد ودیدم کامنت  گذاشته به ببین کی ای جاست چاکریم و ازی چیزااا منم دیدم ضایس جواب ندم سعی کردم یه ذره مردونه باشه کامنتم تابلو نشهنوشتم اقا ما مخلص شماییم و...بعد یه دفعه خیلی ناگهانی یه فکرایی به ذهنم خطور کردای دیشو اد کردم ...اونم اکسپت کرد و شروع کرد به سلام و احوال پرسی منم سعی کردم کم نیارم و کلا بیانمو عوض کردم و 4 5 پاراگراف اول به چاکرم و نوکرم و غلامم و ای چیزا گذشت و بعد این مقدمه ی مردونه من تفحص خودم و شروع کردم  تصمیم گرفتم کلا یه امار کلی و جامع از یونیمون بگیرم و اول از دوست دختراش پرسیدم و از اون دخترایی که احتمال می دادیم باهاشون رابطه داشته باشه اونم گف نه داداش  (خندم می گرفت می گفت داداش) اینجوریا نیست...گفتم بابا ما رو سیا نکن اون دختره که روز همایش بغل دستت نشسته بود با هم لاو می ترکوندین کی بود پس ... گفت بابا اون و اورده بودم کنارم نشونده بودم که بگم بکس ما شاخ ترینه تو دلم یه قمیش واسش اومدم پسره پرو رو...خلاصه یه سری اطلاعات شخصیم ازش گرفتم که خونش کجاس و ماشین چی داره و ازین چیزا اون وسطم یه سوتی دادم حواسم نبود علی رضام گفتم چندتا بچه این گفت 2 تا یه خواهر دارم گفتم ا خواهرت چند سالشه ... یه قمیش اومدواسممنم سری جمش کردم گفتم نه منظور خاصی نداشتم داداش .... یه دفعه یادم افتاد که حتما اینا واسه بچه های یونی اسمی لقبی چیزی گذاشتن دیگه...یه جورایی موضوع رو هل دادم اون طرفی اونم گفت اره به تو که می گن علی قزوینی حالا من فک کردم نوشته علی گوزنی کلی خندیدم الکیاون دختره تو بکستون دلم هوری ذیخت پایین فک کردم من و می گهگفتم می کشمشون اگه واسه  من ازین چیزا گذاشته باشن....بعد دیدم نه میگه ...فلانی و...اسمشو گذاشتن لپه...دقیقا این جوری شدم بعد یه دفعه زدم زیر خندهاخه خیلی بی ربط بود اون فقط موهاش بوره یه رنگ خاصیه بین زردو نارنجی...بعد ادامه دادو پته خودشون و ریخت رو اب خلاصه اون اخر که ساعت از 3نصف شب گذشته بود من احتمالا دیگه خوابم میومد یادم رفت یه جاییش حالت مردونه ی خودم و نگه دارم دیدم می گه من برم میام...اقا منم دوزاریم افتاد که این می خواد الان بره به علی رضا زنگ بزنه  سریع اس ام اس دادم به علی رضا که اگه فراهانی زنگ زد جواااب ندهههه بعدشم دیگه دی سی شدم و رفتم همه چی و سپردم به خداصبح که پاشدم دیدم 5 تا میس کال علی رضا افتاده رو گوشیمکلا خواب از سرم پرید پاشدم نشستم گفتم هیچی گند زدم یاد دیشب افتادم کلی خندم گرفتزنگ زدم به علی رضا همین جوری لبخندم رو لبم مونده بود گوشی برداشت دیدم عصبانیه میگه شییییییییییییییییییماااااا باز چی کار کردیییی این ع فراهانی دیشب 800دفه به من زنگ زد من برنداشتم

 گفتم بابا هیچی نیست تو نگران نباش به خودت مسلط باش من پشتتمبعد دیگه واسش تعریف کردم تعریف می کردم و حرص می خورد هی او وسط می گفت من کی اینجوری تاحلا حرف زدم با اون اخههه ...سر اون که گفتم خواهرت چند سالشه چقد حرص خورد گفت شیما تو نیا زنجانمن بیچاره  گفت من چی کار کنم  الان  گفتم نمی تونی یه نقش ساده بازی کنی ؟خوب فکر کن تو این چیزا رو گفتی خلاصه بعد از یه یه ساعتی کش مکش گوشی و گذاشتم دیدم واقعا داره پس می یفته حالا فراهانیم شک کرده شاید علی رضا نباشه  گفتم یه وقت علی رضا رو با اون هیکلش له نکنه بی علی رضا شیم اس ام اس زدم که اون که دیشب باهات چت کرده علی رضا نبوده واقعا ادم چقد می تونه صداقت داشته باشه   اس ام اس داد از اولم تابلو بود ...تو دلم گفتم اره جون عمت

دیگه ول نکرد

...خود و معرفی کن بگو کی هستی ازین چرت و پرتا ....گفت باشه گیرت میارم...ازون جایی که فک کردم اولین کسی که بخواد بره پیشش واسه پیدا کردن صاحب شماره علی رضاست گفتم شماره ی من و دیلیت کن ممکنه بیاد بخواد بگرده گوشیتو گفت کییی اوون ؟؟؟!!! غلت کرده جرات نداره عصرش زنگ زد گفت شیمااا  خیلی عصبانیه اومد گوشیم و گشت من پاک کرده بودم شمارت و ....

 

ادامه در پست بعدی



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 2  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 1555  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «